شماره ٧٩٩: بيا و تازه کن ايمان به نوبهار امروز

بيا و تازه کن ايمان به نوبهار امروز
که شد قيامت موعود آشکار امروز
شکوفه از افق شاخ همچو اختر ريخت
نشان صبح قيامت شد آشکار امروز
محيط رحمت حق در تلاطم آمده است
کف از شکوفه فکنده است بر کنار امروز
ز تازيانه پي در پي نسيم بهار
زمين شده است چو افلاک بيقرار امروز
ز جوش لاله و گل کز رکاب مي گذرد
پياده جلوه کند در نظر سوار امروز
چمن چنان به صفا شد که هر نهالي را
توان کشيد به آغوش چون نگار امروز
ز جوش لاله و گل خار بر سر ديوار
شده است همچو رگ لعل آبدار امروز
گشوده است بساط ملايمت ايام
لطيفتر ز رگ گل شده است خار امروز
ز جوش قطره شبنم شده است روي زمين
ستاره خيز چو رخسار شرمسار امروز
هوا خمار شکن، گل پياله گردان است
پياله نوش و مينديش از خمار امروز
به شغل عيش، شب و روز رابرابردار
که عدل گشت ترازوي روزگار امروز
به دام و دانه چه حاجت، که موج سبزه و گل
شده است سلسله گردن شکار امروز
همين برآينه سيل نوبهاران است
اگر بود اثري ظاهر از غبار امروز
ز لاله جوش خم باده مي زند کهسار
شراب لعل برآيد ز چشمه سار امروز
چراغ لاله گره کرده دود را در دل
که بي صفا نشود بزم نوبهار امروز
چه بادبان که مهيانکرده است از ابر
براي کشتي مي موسم بهار امروز
بهشت نقد طلب مي کني اگر صائب
چو غنچه سر ز گريبان خود برآر امروز