شماره ٧٩٣: ز خط چو يار رخ آل راکند سرسبز

ز خط چو يار رخ آل راکند سرسبز
اميد ،مزرع آمال راکند سرسبز
بهارحسن تو افتاده آنقدرتردست
که تخم سوخته خال را کندسرسبز
کسي به وصل شکرمي رسد که چون طوطي
زاشک تلخ پروبال را کند سرسبز
کند اميد من آن روز صورتي پيدا
که آب آينه تمثال راکند سرسبز
ز فکر تازه برومندگشت خامه من
که فتح ،رايت اقبال را کند سرسبز
زباده نشو ونماکرد زنگ کلفت من
که آب سبزه پامال را کند سرسبز
کنون که ابر مروت شده است خشک ،مگر
بخون دل کسي آمال را کند سرسبز
زآه و ناله توان يافت حال دل صائب
که ترجمان، سخن لال راکند سرسبز