شماره ٦٧٥: اي دهان تو و گفتار ز هم شيرين تر

اي دهان تو و گفتار ز هم شيرين تر
لب لعل تو و رخسار ز هم رنگين تر
درميان لب لعل و سخنت حيرانم
که ازين هردو کدام است زهم رنگين تر
گر چه در شرم و حيا چهره مريم مثل است
هست رخسار تو صد پرده ازو شرمين تر
قاف هر چند گرانسنگ و گران تمکين است
کوه تمکين تو صد پله بود سنگين تر
چه گشايش طمع از باغ و بهاري دارم
که جبين گلش از غنچه بود پر چين تر
برندارد نظر از بال وپر خود طاوس
هرکه آراسته تر از همه کس خودبين تر
دولت هرکه درين دايره بيدار ترست
خواب او هست به ميزان نظر سنگين تر
کبر مفروش به مردم که به ميزان نظر
زود گردد سبک آن کس که بود سنگين تر
ازجهان تلخي بسيار کشيدم صائب
که ز شيرين سخنان شد سخنم شيرين تر