شماره ٥٤٦: عشق تو ز دل بدر نمي آيد

عشق تو ز دل بدر نمي آيد
سيمرغ ز قاف برنمي آيد
مأواي دل از دو کون بيرون است
اين بيضه به زير پرنمي آيد
تر دامني وصفاي دل هيهات
آيينه ز آب برنمي آيد
شبنم ز کنار آفتاب آمد
از يوسف ما خبر نمي آيد
دل پخته چو شد به خاک مي افتد
خودداري ازين ثمر نمي آيد
تا پاي ترا رکاب بوسيده است
پايش به زمين دگر نمي آيد
اميد نگاه دارم از چشمش
از بيخبران خبر نمي آيد
از کوچه ني کدام شب صائب
صد قافله شکر نمي آيد