شماره ٥٣٥: چه خوش است ناله من به نوا رسيده باشد

چه خوش است ناله من به نوا رسيده باشد
دل پا شکسته من به دوا رسيده باشد
نفس آن زمان برآرم به فراغت از ته دل
که غبار هستي من به هوا رسيده باشد
همه روز بيقرارم همه شب در انتظارم
که دل رميده من به کجا رسيده باشد
به کسي بود مسلم چو نظر جهان نوردي
که درون خانه باشد همه جا رسيده باشد
به کجا رسيده باشد تک وپوي عقل ناقص
چه به کنه راه کوري ز عصا رسيده باشد
پر جبرئيل اينجا گره شکست دارد
به دليل عقد زاهد به کجا رسيده باشد
اگر از روندگاني نفس از کسي طلب کن
که به آب زندگاني ز فنا رسيده باشد
همه حيرتيم ودهشت ز شکوه حسن جانان
نرود به جايي آن کس که به مارسيده باشد
اثر جمال يوسف ز جبين گرگ تابد
اگر آبگينه دل به صفا رسيده باشد
دوسه روز شد که گردون به جفا سري ندارد
به بلاي آسماني چه بلارسيده باشد
کسي آگه است صائب زتب نهاني من
که به مغز استخوانها چو هما رسيده باشد