شماره ٥٢٤: درين عالم که جز وحشت نباشد

درين عالم که جز وحشت نباشد
چه سازد کس اگرخلوت نباشد
درين آشوبگاه وحشت افزا
حصاري بهتر از عزلت نباشد
اگر دارالاماني در جهان هست
بغير از گوشه خلوت نباشد
گلابي خشک مغزان جهان را
به از پاشيدن صحبت نباشد
پريشان کي شود سي پاره دل
در آن محفل که جمعيت نباشد
نداند قدر وحدت هيچ سالک
اگر هنگامه کثرت نباشد
دل خود را کسي چون جمع سازد
در آن کشور که امنيت نباشد
مشو از پاس نقد وقت غافل
که بخل اينجا کم از همت نباشد
بود تير خطا در کيش عارف
نگاهي کز سر عبرت نباشد
ز قيد بندگي آزاد گردد
پرستاري که کم خدمت نباشد
مشو غافل که برق گرم رفتار
سبک جولانتر از فرصت نباشد
پريشان مي شود اوراق هستي
اگر شيرازه غفلت نباشد
شود هر قطره اي درياي گوهر
ز ريزش گر غرض شهرت نباشد
کجا شبنم رسد در وصل خورشيد
اگر بال وپرغيرت نباشد
به دست آيد ز دولت هر دو عالم
اگر سرمايه نخوت نباشد
ز اخلاق بزرگان هيچ خلقي
به از احسان بي منت نباشد
مدار از حسن نيت دست صائب
که اکسيري به از نيت نباشد