شماره ٣٩١: چشم تو ز دلها چه خبر داشته باشد

چشم تو ز دلها چه خبر داشته باشد
آن بيخبر از ما چه خبر داشته باشد
از ما دل شيدا چه خبر داشته باشد
مشغول تو از ما چه خبر داشته باشد
حيران تو يک عمر ابدهرکه نبوده است
زان قامت رعنا چه خبر داشته باشد
در عالم حيرت مبود تفرقه را راه
محو تو ز دنيا چه خبر داشته باشد
کوتاه نظر رتبه حسن تو چه داند
سوزن ز مسيحا چه خبر داشته باشد
هر لحظه نسيم سحر امروز به رنگي است
تا زان گل رعنا چه خبر داشته باشد
در حلقه چشمي چه قدر جلوه کند حسن
گرداب ز دريا چه خبر داشته باشد
آن را که نبرده است برون بيخودي از خويش
از دامن صحرا چه خبرداشته باشد
طفلي که بود بال وپرش دامن مادر
از سير و تماشا چه خبر داشته باشد
بويي که جدا شد ز گل از گل نکند ياد
از ما دل شيدا چه خبر داشته باشد
از زاهد بي مغز مجو معرفت حق
کف از دل دريا چه خبر داشته باشد
هرکس که نداده است ز کف دامن فرصت
از گمشده ما چه خبر داشته باشد
آن خواجه غافل که فرو رفته به دنيا
از عالم بالا چه خبر داشته باشد
آن چشم سيه مست که از خود خبرش نيست
صائب ز دل ما چه خبر داشته باشد