شماره ٣٧٣: از مستي چشم تو چه تقرير توان کرد

از مستي چشم تو چه تقرير توان کرد
اين خواب نه خوابي است که تعبير توان کرد
با دل نگراني چه قدر راه توان رفت
با پاي گرانخواب چه شبگير توان کرد
کوته بود از ساده دلان خامه تکليف
بر صفحه آيينه چه تحرير توان کرد
شيرازه سيلاب نگردد خس و خاشاک
ما را چه خيال است که زنجير توان کرد
مي شبنم تلخ است و جگر ريگ روان است
از باده محال است مرا سير توان کرد
گر جوشن تسليم بود خواب فراغت
در کام نهنگ و دهن شير توان کرد
چون اهل دلي نيست درين غمکده صائب
درد دل خود را به که تقرير توان کرد