شماره ١٦٠: زير سپهر دست دعا موج مي زند

زير سپهر دست دعا موج مي زند
در خانه کريم گدا موج مي زند
غفلت نگر که پشت به محراب کرده ايم
در کشوري که قبله نما موج مي زند
آفاق را تردد خاطر گرفته است
هر قطره زين محيط جدا موج مي زند
زنهار در حمايت عريان تني گريز
کز خرقه هاي صوف بلا موج مي زند
بردار مي تپد سر منصور و تن به خاک
دريا کجا سفينه کجا موج مي زند
چشم هوس چه نقش تواند بر آب زد
آنجا که آبروي حيا موج مي زند
درحيرتم که آن گل بي خارچون گذشت
از سينه اي که خار جفا موج مي زند
تا خورد استخوان من دلشکسته را
جوهر ز استخوان هما موج مي زند
کوه از تجلي توچنان آب گشته است
کز جنبش نسيم صبا موج مي زند
تيغ برهنه تو ز جوهر منزه است
اين بحر از کشاکش ما موج مي زند
صائب مکش سر از خط تسليم زينهار
کآرام در مقام رضا موج مي زند