شماره ١١٢: از هيچ کس سپهر خجالت نمي کشد

از هيچ کس سپهر خجالت نمي کشد
آيينه گرفته کدورت نمي کشد
خار شکسته بر سر ديوار قد کشيد
نخل اميد ماست که قامت نمي کشد
فرمانرواي مصر حلاوت نمي شود
تا ماه مصر تلخي غربت نمي کشد
ميخواره اي که باده به اندازه مي خورد
دردسر خمار ندامت نمي کشد
زنهاردل به صبح پريشان نفس مبند
کاين پنبه خون ز هيچ جراحت نمي کشد
فرهاد بد نکرد که خود را هلاک کرد
عشق غيور ننگ شراکت نمي کشد
از صبح حشر تيره نهادان الم کشند
يوسف ز روي آينه خجلت نمي کشد
حشر سبک عنان مکافات قايم است
ديوان هيچ کس به قيامت نمي کشد
صائب به خاکمال حوادث صبور باش
خورشيد سر ز خاک مذلت نمي کشد