شماره ١٠١: تا چهره تو از مي گلرنگ آل شد

تا چهره تو از مي گلرنگ آل شد
شبنم به روي گل عرق انفعال شد
در هر نظاره يک سروگردن شود بلند
هر کس که محو قامت آن نونهال شد
کوتاهي حيات ز اظهار زندگي است
زان خضر دير ماند که پوشيده حال شد
در يک دو هفته از نظر شور ناقصان
ماه تمام پا به رکاب هلال شد
در عهد ما که نيست جواب سلام رسم
رحم است بر کسي که زاهل سؤال شد
هرگز نکرده است کسي مهر کينه را
اين آب تيره در قدح من زلال شد
برخط فزود هر چه شد از حسن يار کم
ز آنسان که عمر سايه فزون از زوال شد
در آستين هر گرهي ده کرهگشاست
دست است ترجمان زباني که لال شد
نشنيد يک تن از بن دندان حديث من
از فکر اگر چه پيکر من چون خلال شد
صائب چه طرف بندد ازان حسن بي مثال
آيينه اي که تخته مشق مثال شد