شماره ٧٣: حرف درشت بردل بي کينه مي خورد

حرف درشت بردل بي کينه مي خورد
گر سنگ گوهرست به آيينه مي خورد
از من علاج خصمي ايام يادگير
يک شيشه مي سر شب آدينه مي خورد
خاري اگر شکسته شود زير پاي من
صد ناخن پلنگم برسينه مي خورد
محروم شد سکندر اگر ز آب زندگي
نام سکندر آب ز آيينه مي خورد
راز تو رفته رفته ز دل مي دهد فروغ
از پرتو اين گهر دل گنجينه مي خورد
صائب ز کهنه ونو عالم گذشته است
با يار تازه خط مي ديرينه مي خورد