شماره ٧٤٣: از رگ ابر، هوا سينه شهباز شده است

از رگ ابر، هوا سينه شهباز شده است
باده پيش آر که قانون طرب ساز شده است
نيست خاري کهن باشد مژه گلگونش
مگر از جوش بهاران رگ گل باز شده است!
من چه مرغم، که تذروان بهشتي رو را
خال آن لب، گره رشته پرواز شده است
بهله تا دست به آن موي ميان افکنده است
مژه بر ديده من چنگل شهباز شده است
دل چرا از خط مشکين تو در هم باشد؟
که ز هر حلقه، در باغ نوي باز شده است
روي گرم تو مرا بر سر حرف آورده است
طوطي از پرتو آيينه سخنساز شده است
صائب از فيض دعاي شب و اوراد سحر
در توفيق به روي دل من باز شده است