شماره ٦٥٦: در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست

در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست
ديده آبله را هر مژه از نيشترست
همچو خورشيد به يک چشم ببين عالم را
که سرافراز شدن در گرو اين نظرست
تشنه باز آمدن از چشمه حيوان سهل است
از قدح با لب مخمور گذشتن هنرست
رحم بر بال وپر خويش کن اي مرغ حرم
نامه حسرت ما خوني صد بال و پرست
چون صدف کاسه دريوزه به نيسان نبريم
جگر تفته ما تشنه آب گهرست