شماره ٦٤٥: هر که از درد طلب شکوه کند نامردست

هر که از درد طلب شکوه کند نامردست
عشق دردي است که درمان هزاران دردست
کثرت خلق به وحدت نرساند نقصان
که علم غوطه به لشکر زده است و فردست
مهر و مه نور دهد تا نظر ما بيناست
چرخ در گرد بود تا سر ما در گردست
کوچه گردان جنون موج سرايي دارند
عشرت روي زمين رزق بيابانگردست
جرم ابناي زمان را ز فلک مي دانيم
هر چه شب دزد نمايد گنه شبگردست
مس طلا مي شود از نور عبادت صائب
روي شبخيز چو خورشيد ازان رو زردست