شماره ٦١٤: هيچ جوينده ندانست که جاي تو کجاست

هيچ جوينده ندانست که جاي تو کجاست
آخر اي خانه برانداز سراي تو کجاست؟
روزني نيست که چون ذره نجستيم ترا
هيچ روشن نشد اي شمع که جاي تو کجاست
گر وفاي تو فزون است ز اندازه ما
آخر اي دلبر بيرحم، جفاي تو کجاست؟
جنگ و بدخويي و بيرحمي و بي پروايي
همه هستند به جا، صلح و صفاي تو کجاست؟
اي نسيم سحر، اي غنچه گشاينده دل
وقت ياري است، دم عقده گشاي تو کجاست؟
بوسه اي از لب شيرين تو اي تنگ شکر
ما گرفتيم نخواهيم، عطاي تو کجاست؟
صائب از گرد خجالت شده در خاک نهان
موجه رحمت درياي عطاي تو کجاست