شماره ٦٠٦: مشو از مي گران، ترسم سبکدستان ربايندت

مشو از مي گران، ترسم سبکدستان ربايندت
به زور مي چو مينا از ميان مستان ربايندت
قريب عالم آب از سبک مغزي مخور چون کف
که از آغوش هم، چون موج، تردستان ربايندت
مشو چون غنچه از افسون باد صبحدم خندان
که کودک مشربان چون گل ازين بستان ربايندت
اگر از باده گلگون چنين سرشار خواهي شد
ز دست يکدگر چون جام مي مستان ربايندت
ازان بي پرده چون صائب نصيحت مي کنم انشا
که مي ترسم به مکر و حيله و دستان ربايندت