شماره ٥٦٨: لفظ معني شد، در آن تنگ دهن مأوا نيافت

لفظ معني شد، در آن تنگ دهن مأوا نيافت
خرده گل آب شد، در غنچه او جا نيافت
خودنمايي شيوه ما نيست در راه طلب
گرد ما را هيچ کس در دامن صحرا نيافت
گشت از کوتاه دستي پر گهر جيب صدف
موج از طول امل گوهر درين دريا نيافت
تا نشد عالم سيه در چشم ساغر از خمار
صبح اميد از بياض گردن مينا نيافت
نيست معجز را اثر در طينت آهن دلان
چشم سوزن روشني از صحبت عيسي نيافت
خيمه تا بيرون نزد صائب ازين بستانسرا
در حريم ديده خورشيد، شبنم جا نيافت