شماره ٥٥١: از سر اين خاکدان چون گرد مي بايد گذشت

از سر اين خاکدان چون گرد مي بايد گذشت
تا نگردي فرد باطل، فرد مي بايد گذشت
پيشدستي کن، سر سبزي برون بر از چمن
از دم سرد خزان چون زرد مي بايد گذشت
گرم بگذر همچو مردان در زمان زندگي
چون ازين هنگامه آخر سرد مي بايد گذشت
درد بيدردي به جز مردن ندارد چاره اي
از علاج مردم بيدرد مي بايد گذشت
عالم از گرد علايق پرده دار مطلب است
دامن افشان زين ره پر گرد مي بايد گذشت
راهرو تنها چو گردد زور بر راه آورد
از جهان چون مهر تابان فرد مي بايد گذشت
تلخي مرگ مرا نسبت به بيدردان مکن
غير را از جان، مرا از درد مي بايد گذشت
هيبت عريان تني صائب کم از شمشير نيست
بي سلاح از عرصه ناورد مي بايد گذشت