شماره ٥٠٩: روي هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نيست

روي هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نيست
عالمي سرگشته اند و هيچ کس گمراه نيست
عقل را از بارگاه عشق بيرون کرده اند
هر فضولي محرم خلوت سراي شاه نيست
کرده ام قطع نظر از گرم و سرد روزگار
گل به چشم روزنم از آفتاب و ماه نيست
در مکافات سپهر سفله عاجز نيستيم
دست ما کوتاه اگر باشد، زبان کوتاه نيست
ما به آب گوهر خود، خانه روشن مي کنيم
آفتاب و ماه را در خلوت ما راه نيست
هر که شد ديوانه اينجا در حساب مردم است
در ديار ما قلم بر مردم آگاه نيست
ساده لوحي راهزن را مي شمارد خضر راه
پيش چشم دوربيني يک قدم بي چاه نيست
موج ممکن نيست بي دريا شود صورت پذير
هاله آغوش گردون همتان بي ماه نيست
نيست پرواي قيامت آن خدا ناترس را
ورنه از دامان محشر دست ما کوتاه نيست
عزلت ما اختياري نيست صائب در وطن
پرده پوشي يوسف ما را به غير از چاه نيست