شماره ٥٠١: يک حباب قلزم توحيد بي اکليل ست

يک حباب قلزم توحيد بي اکليل ست
هيچ موجي بي صداي شهپر جبريل نيست
زير ديوار گرانجاني نمانند اهل دل
کعبه را بيم خرابي از سپاه فيل نيست
تحفه عاشق نگاهان ديده حيران بس است
هيچ دستاويز سايل را به از زنبيل نيست
به که از پشت پدر راه فنا گيريم پيش
مهلت ده روزه ما قابل تحويل نيست
چاره وارستگي از خلق، ترک صحبت است
قطع افيون را علاجي بهتر از تقليل نيست
بي نگاه گرم نبود گوشه ابروي او
هرگز اين محراب عالمسوز بي قنديل نيست
لازم عشق است بخت تيره و روز سياه
نيل چشم زخم يوسف غير رود نيل نيست
مي زند بر قلب گردون آه درد آلود ما
پشه ما را محابا از شکوه فيل نيست
در خرابات مغان صائب لب دعوي ببند
صحبت حال است اينجا، جاي قال وقيل نيست