شماره ٤٨٤: صحبت تردامنان با حسن يک دم بيش نيست

صحبت تردامنان با حسن يک دم بيش نيست
يک دو ساعت در گلستان عمر شبنم بيش نيست
گريه در دنبال خنده بيجاي من
يک نفس خوشحالي دلهاي بي غم بيش نيست
دعوي بيجا زبان تيغ مي سازد دراز
مرغ بي هنگام را آوازه يک دم بيش نيست
زود از دنيا سبکروحان گراني مي برند
يک دو ساعت بار روح الله به مريم بيش نيست
چون خموشي را به صد رغبت نگيرد از هوا؟
رزق شمع از روشني اشک دمادم بيش نيست
مي شود روشن گهر را دل سياه از اعتبار
از حکومت رو سياهي رزق خاتم بيش نيست
آرزوي بوس و اميد کنار از سادگي است
حاصل از خورشيدرويان چشم پر نم بيش نيست
چرخ کم فرصت به روشن گوهران باشد بخيل
خنده صبح جهان افروز يک دم بيش نيست
عيش شيرين نيست صائب رزق نزديکان حق
آب تلخي در بساط چاه زمزم بيش نيست