شماره ٤٥٨: در حريم پاکبازان بوريا را بار نيست

در حريم پاکبازان بوريا را بار نيست
فقر را با نقشبندان تعلق کار نيست
(عشق عالمسوز را با حسن و ايمان کار نيست
گردن ما در کمند سبحه و زنار نيست)
سهل مشمر هيچ کاري را که در ملک وجود
هر چه آسان بشمري بر خويشتن دشوار نيست
گردن نظاره کوه طور بيجا مي کشد
هر سبک سنگي حريف شعله ديدار نيست
پا به دامن کش که در ميزان لطف عام او
پاي خواب آلود کمتر از دل بيدار نيست
حسن معني هر که دارد مردم چشم من است
چشم من چون خانه آيينه صورتکار نيست
ما قماش پاکي طينت تماشا مي کنيم
با قباي اطلس و زربفت ما را کار نيست
با درشتان تندخويي کن که ناهموار را
همزباني بهتر از سوهان ناهموار نيست
با خيال روي او در پرده شرم و حيا
خلوتي دارم که بوي پيرهن را بار نيست
بر سر گفتار صائب خواهد آمد زين غزل
هر که را از نغمه پردازان سر گفتار نيست