شماره ٤٤٦: چهره خورشيد زرد از درد بي زنهار کيست؟

چهره خورشيد زرد از درد بي زنهار کيست؟
زخم دامن دار صبح از غمزه خونخوار کيست؟
نقطه خاک از که چون ناقوس مي نالد مدام؟
آسمان از کهکشان در حلقه زنار کيست
قمري از کوکو چه مي جويد درين بستانسرا؟
گوش گل پهن اين چينن از حسرت گفتار کيست؟
جلوه آن گل برون است از جهان رنگ و بو
سينه هر غنچه اي گنجينه اسرار کيست؟
سنبل از رشک سر زلف که دارد پيچ و تاب؟
جوش خون لاله زار از غيرت رخسار کيست؟
مي کشد در پرده دل همچو صيادان نفس
غنچه گل در کمين گوشه دستار کيست؟
ديده باني هست لازم کاروان خفته را
عالمي در خواب ناز از ديده بيدار کيست؟
کار عاشق نيست غمازي، ولي حال مرا
هر که بيند اين چنين آشفته، داند کار کيست
صائب از کلک تو شد آفاق پر برگ و نوا
اين قدر برگ و نوا در غنچه منقار کيست؟