شماره ٤٠١: خاک با اين رتبه تمکين، جناب آدمي است

خاک با اين رتبه تمکين، جناب آدمي است
چرخ با آن شان و شوکت در رکاب آدمي است
هر جمالي را نقابي، هر گلي را غنچه اي است
پرده زنبوري گردن، نقاب آدمي است
نيست در مجموعه افلاک با آن طول و عرض
از حقايق آنچه مثبت در کتاب آدمي است
نشأه عشق الهي را به انسان داده اند
گردش اين نه خم از جوش شراب آدمي است
شاهد فرزندي آدم نه تنها صورت است
هر که دارد حسن معني در حساب آدمي است
با دل مجروح آدم کار دارد شور عشق
اين نمک از سينه چاکان کباب آدمي است
نيست انجم اين که مي بيني بر اوراق فلک
جبهه گردون عرق ريز از حجاب آدمي است
وسعت مشرب عبارت از فضاي جنت است
چشمه کوثر همين چشم پر آب آدمي است
نقش بر آب است پيش باددستي هاي عشق
عقل پرکاري که سر لوح کتاب آدمي است
رزق، خود را مي رساند هر کجا قسمت بود
خنده سرشار گندم بر شتاب آدمي است
دل منه بر مجمر زرين گردون زينهار
کاختر سياره اش اشک کباب آدمي است
آدميت حسن گندم گون پسنديدن بود
هر که باشد اين مذاقش در حساب آدمي است
اين جواب آن غزل صائب که ناصح گفته است
آفتاب بي زوالي در نقاب آدمي است