شماره ٣٩٩: چشمم از خواب پريشان، چشمه پر سنبلي است

چشمم از خواب پريشان، چشمه پر سنبلي است
از دل صد پاره هر مژگان من شاخ گلي است
دردمندان ترا هر لخت دل، مه پاره اي است
موشکافان ترا هر آه، مشکين کاکلي است
گر چه از يک خم مي بيرنگ وحدت مي کشند
در خرابات مغان هر شيشه اي را قلقلي است
پرده گوش ترا کرده است غفلت آهنين
ورنه هر خاري درين گلشن، زبان بلبلي است
تا اثر از نقش پاي ناقه ليلي بجاست
دامن صحرا بر اين ديوانه دامان گلي است
سيل هيهات است در آغوش پل لنگر کند
عمر سيل لاابالي، قامت خم چون پلي است
فکر رنگين تو صائب عالمي را مست کرد
کلک سر مست ترا هر نقطه اي جام ملي است