شماره ٣٨٨: بي جمالت مردمک آيينه نزدوده اي است

بي جمالت مردمک آيينه نزدوده اي است
بي تماشاي تو مژگان دست بر هم سوده اي است
عاشقان را بي خرام قامت موزون تو
سرو در مد نظر، شمشير زهرآلوده اي است
ماه کز نظاره اش چشم جهاني روشن است
پيش خورشيد جمالت قلب روي اندوده اي است
همت پيران جوانان را به مقصد رهنماست
بي کمان، تير سبکرو پاي خواب آلوده اي است
نيست غير از ديده قربانيان، بي چشم زخم
در همه روي زمين صائب اگر آسوده اي است