شماره ٣٦٢: از کواکب آسمان روي حجاب آلوده است

از کواکب آسمان روي حجاب آلوده است
از شفق آفاق لبهاي شراب آلوده است
باده ممزوج مي بايد دل بيمار را
سازگار عاشقان لطف عتاب آلوده است
گل که دامان خود از شبنم نمازي کرده است
در حريم شرم، دامان شراب آلوده است
مي زند از شادماني، جوش مي خون در دلم
تا که دست و لب به خون اين کباب آلوده است؟
در خطرگاهي که ما کشتي در آب افکنده ايم
تيغ هر موجي به خون صد حباب آلوده است
هيچ صافي در جهان آب و گل بي درد نيست
از يتيمي، آب در گوهر تراب آلوده است
در ره خوابيده مطلب، که بيداري است خواب
هر سر مو بر تنم مژگان خواب آلوده است
دود خط در پرده فانوس گردد جلوه گر
بس که شمع عالم افروزش حجاب آلوده است
دستگاه غفلت هر کس به قدر جاه اوست
دولت بيدار، اينجا پاي خواب آلوده است
مستي فرداي ما، امروز مي بخشد خمار
برق تيغ انتقام از بس شتاب آلوده است
خنده مهر شبنم از لب برگ گل را بر نداشت
مست شد يار و همان حرفش حجاب آلوده است
هر شب عيدش به صبح ماتمي آبستن است
عيش روپوش جهان، موي خضاب آلوده است
مي رسد سامان اشک و آه ما صائب ز غيب
آتش رخسار ساقي تا به آب آلوده است