شماره ٢٤٨: نيست مردم هر که را نقش و نگار مردم است

نيست مردم هر که را نقش و نگار مردم است
مردمي هر کس که دارد در شمار مردم است
قلعه فولاد و حصن آهني در کار نيست
چشم پوشيدن ز آفتها حصار مردم است
چون نگاه آن کس که خود را صاف کرد از پرده ها
در ميان مردم است و در کنار مردم است
خودنمايي در لباس عاريت زيبنده نيست
مايه بي اعتباري اعتبار مردم است
از سبکروحي توان در چشم مردم شد عزيز
بار بر دلها بود هر کس که بار مردم است
صيقل آيينه دلهاست دست بي طمع
سرو از آزادگي باغ و بهار مردم است
عيد و نوروز مبارک را بود عين الکمال
ديد و واديدي که آيين و شعار مردم است
نيست غير از صيد منظور از کمين صياد را
گوشه گيري بيشتر بهر شکار مردم است
رنگ نتوانند مردم ديد در روي کسي
لاله از رخسار رنگين داغدار مردم است
مي شود بي پرده هر کس پرده مردم دريد
پرده دار خويش صائب پرده دار مردم است