شماره ٢٤١: از خسيسان منت احسان کشيدن مشکل است

از خسيسان منت احسان کشيدن مشکل است
ناز ماه مصر از اخوان کشيدن مشکل است
از ته ديوار آسان بيرون آمدن
دامن از دست گرانجانان کشيدن مشکل است
زان لب ميگون چه حاصل چون اميد بوسه نيست؟
ناز خشک از چشمه حيوان کشيدن مشکل است
درد بي درمان به مرگ تلخ شيرين مي شود
از طبيبان منت درمان کشيدن مشکل است
نيست محرومي به دل در پله دوري گران
در ته يک پيرهن هجران کشيدن مشکل است
از پريشاني دل از هم گر بريزد گو بريز
منت شيرازه احسان کشيدن مشکل است
دم برآوردن بود بي ياد حق بر دل گران
دلو خالي از چه کنعان کشيدن مشکل است
دل به آساني ز مژگان بتان نتوان گرفت
طعمه از سرپنجه شيران کشيدن مشکل است
بي تواضع نيست ممکن سرفرازي يافتن
سوي خود اين گوي بي چوگان کشيدن مشکل است
من گرفتم شد قيامت در صف آرايي علم
صف برابر با صف مژگان کشيدن مشکل است
آب از آهن مي توان کردن به آساني جدا
از دل خونگرم ما پيکان کشيدن مشکل است
مي توان از سست پيوندان به آساني بريد
در جواني از دهن دندان کشيدن مشکل است
برق را خاشاک در زنجير نتواند کشيد
دامن عمر سبک جولان کشيدن مشکل است
مي توان چون غنچه صائب خون دل در پرده خورد
باده گلرنگ را پنهان کشيدن مشکل است