شماره ٢٣٣: هرزه گو را خامش از تقرير کردن مشکل است

هرزه گو را خامش از تقرير کردن مشکل است
شعله را از ژاژخايي سير کردن مشکل است
وصف آن عارض مپرس از چشم شرم آلود من
صورت ناديده را تصوير کردن مشکل است
شد ز انگشت اشارت ماه نو پا در رکاب
سينه را آماجگاه تير کردن مشکل است
کيست زان مژگان گيرا دل تواند پس گرفت؟
پنجه در سر پنجه تقدير کردن مشکل است
قامت خم مانع عمر سبکرفتار نيست
آب را از موج در زنجير کردن مشکل است
نيست آسان توبه کردن از شراب لاله رنگ
در جواني خويشتن را پير کردن مشکل است
چون نفس در زير گردون راست سازد ديده ور؟
سر به بالا در ته شمشير کردن مشکل است
با خسيسان دست در يک کاسه کردن سهل نيست
طعمه بيرون از دهان شير کردن مشکل است
نيست چون سرو از لباس فقر ما را شکوه اي
رخت بر آزادگان تغيير کردن مشکل است
حسن در هر جلوه سر از روزني برمي کند
پرتو خورشيد را تسخير کردن مشکل است
عيب من از ساده لوحي هاي من بي پرده شد
موي پنهان در ميان شير کردن مشکل است
بر نمي آيد ز صحراي پر آتش ني سوار
گفتگوي عشق را تحرير کردن مشکل است
آه از درد گران بي خواست مي خيزد ز دل
در کمان سخت حفظ تير کردن مشکل است
برنيايد روغن از جوزي که بي مغز اوفتاد
خواب هاي پوچ را تعبير کردن مشکل است
صائب از ريگ روان سهل است بردن تشنگي
ديده ناديدگان را سير کردن مشکل است