شماره ٢٢٤: سعي در تحصيل اسباب جهان بي حاصل است

سعي در تحصيل اسباب جهان بي حاصل است
آنچه نتوان برد با خود، جمع آن بي حاصل است
نيل چشم زخم مي بايد سعادتمند را
شکوه کردن اي هما از استخوان بي حاصل است
مي نمايد هر چه هست آيينه از زيبا و زشت
خودستايي در حضور عارفان بي حاصل است
خاک در چشم توقع زن که در ايام ما
دولت بيدار چون خواب گران بي حاصل است
دانه از خاک فراموشان نمي آيد برون
گريه کردن بر مزار رفتگان بي حاصل است
حاصلي جز بار دل نتوان ز سرو و بيد يافت
عرض حاجت پيش اين بي حاصلان بي حاصل است
چشم ريزش داشتن از چرخ مينايي خطاست
پيش ابر خشک وا کردن دهان بي حاصل است
نيست ممکن چرخ کجرو راست گردد با کسي
راستي چون تير جستن از کمان بي حاصل است
حق شناسان بي نيازند از دليل و رهنما
چون شود منزل عيان، سنگ نشان بي حاصل است
وقت خط سبز صائب غافل از خوبان مشو
در بهاران تن زدن در آشيان بي حاصل است