شماره ١٤٢: از دو عالم فارغم، آزاده اي چون من کجاست؟

از دو عالم فارغم، آزاده اي چون من کجاست؟
زير دست سايه ام، افتاده اي چون من کجاست؟
درد را سر، داغ را لخت جگر، غم را دلم
درد و داغ عشق را آماده اي چون من کجاست؟
نقش يوسف طلعتان خواب پريشان من است
در بساط خاک، لوح ساده اي چون من کجاست؟
نه به لنگر کار دارم نه به ساحل بازگشت
عشق را کشتي به طوفان داده اي چون من کجاست؟
سايه ام چون سرو بر دوش گلستان بار نيست
در جهان آب و گل، آزاده اي چون من کجاست؟
دنيي و عقبي نمي گردد به گرد خاطرم
از دو عالم بر کنار افتاده اي چون من کجاست؟
شسته است از چشم انجم خواب، جوش مستيم
در خم افلاک صائب باده اي چون من کجاست؟