شماره ١٢١: از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب

از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب
حيف است که آيينه نيرنگ شود آب
در ديده روشن گهران رنگ ندارد
هر چند ز گلزار به صد رنگ شود آب
تيغ تو شد از کشتن عشاق رگ لعل
در کان بدخشان مي گلرنگ شود آب
چون در دل شيرين نکند کار، چه حاصل
کز ناله فرهاد دل سنگ شود آب
شد سلسله جنبان جنون سنگ ملامت
در سينه کهسار به آهنگ شود آب
از صحبت تن گوهر دل مهره گل شد
با سنگ چو آميخته شد، سنگ شود آب
زينسان که کند آب، دل راهروان را
در باديه عشق چرا تنگ شود آب
از جلوه مستانه آن سرو گل اندام
صائب چه عجب گر مي گلرنگ شود آب؟