شماره ٩٦: چهره نوخط آن تازه جوان را درياب

چهره نوخط آن تازه جوان را درياب
زير ابر تنک آن برق عنان را درياب
پيش ازان دم که ز مقراض شود پا به رکاب
چشم بگشاي، خط مشک فشان را درياب
دو سه روزي است صفاي خط پشت لب او
زود ته جرعه عمر گذران را درياب
دولت سنگدلان زود به سر مي آيد
خط ريحاني ياقوت لبان را درياب
در شب قدر به غفلت گذراندن ستم است
روزگار خط آن تازه جوان را درياب
تا لب لعل تو بي آب نگشته است ز خط
کشت اميد من سوخته جان را درياب
اگر از حسن گلوسوز بهاري غافل
جگر سوخته لاله ستان را درياب
اگر از موي شکافان جهاني صائب
کمر نازک آن مورميان را درياب