شماره ٩١: نکند باده شب، سوختگان را سيراب

نکند باده شب، سوختگان را سيراب
تشنه در خواب شود تشنه تر از خوردن آب
پيش از آن دم که کند خون شفق را شب مشک
همچو خورشيد برافروز رخ از باده ناب
در بهاران مشو از باده گلگون غافل
که ز هر لاله در آتش بودش نعل شتاب
به جواني نتواني چو رسيدن، باري
جهد کن عهد جواني جهان را درياب
به جواني نتواني چو رسيدن، باري
جهد کن عهد جواني جهان را درياب
تا توان نغمه سيراب شنيد از بلبل
مشنو زمزمه خشک ني و چنگ و رباب
هر چه داري گرو باده کن ايام بهار
در خزان از گرو باده برآور اسباب
تا بود نغمه بلبل، مشنو ساز دگر
تا بود دفتر گل، روي مياور به کتاب
با نفس سوختگي لاله برآمد از سنگ
به کدورت چه فرو رفته اي، اي خانه خراب
شور بلبل نمکي نيست که دايم باشد
نمکي چند ازين شور بيفشان به کباب
عارفان غافل از افسانه دنيا نشوند
بلبلان را نکند صبح بهاران در خواب
نوبت خواب به شب هاي دي افکن صائب
که حرام است درين فصل به بيداران خواب