شماره ٤٨: به ادب نوش، جام دولت را

به ادب نوش، جام دولت را
مده از کف زمام دولت را
در چراگاه آرزو مگذار
توسن بي لجام دولت را
به نفس هاي آتشين چون شمع
زنده دل دار، شام دولت را
هزل در ديده ها سبک سازد
پله احتشام دولت را
به قوام آورد گران حلمي
باده کم قوام دولت را
دست جودست شمسه زرين
قصر عالي مقام دولت را
نتوان جز به دست حزم گرفت
آستين دوام دولت را
جوي شيرست چرب نرمي خلق
صحن دارالسلام دولت را
مد انعام، تار شيرازه است
دفتر انتظام دولت را
مي کند تار و مار، باد غرور
سر زلف نظام دولت را
به دو دست دعا نگه دارند
شهسواران زمام دولت را
در فلاخن نهد سبکساري
لنگر احتشام دولت را
از بلندي پايه همت
نردبان ساز، بام دولت را
صبح محشر نمي کند بيدار
باده نوشان جام دولت را
اهل معني به فکرت صائب
زنده دارند نام دولت را