شماره ٥: از بدگهري مي شکند گوهر رز را

از بدگهري مي شکند گوهر رز را
در دل چه گره هاست ز زاهد بر رز را
حاشا که گذارد کرم ساقي کوثر
در گلشن فردوس ملامتگر رز را
يک دانه انگور به زاهد مچشانيد
حيف است فکندن به وبال اختر رز را
اي شيشه مي چند دهن بسته نشيني؟
با جام بکن عقد روان دختر رز را
صائب اگر از نشأه مي چشم دهي آب
از آب گهر سبز نمايي سر رز را