شماره ١: گر صافدلي هست شراب است در اينجا

گر صافدلي هست شراب است در اينجا
ور سوخته اي هست کباب است در اينجا
بيدار دلي نيست کز او دل بگشايد
تا چشم نمکسود به خواب است در اينجا
سالم کسي از بحر جهان چون بدر آيد؟
شورست، اگر چشم حباب است در اينجا
سوداي من از ساغر سرشار شد افزون
خشک است، اگر ريشه در آب است در اينجا
از حلقه ماتم زدگان کيست برآيد؟
پيمانه مي چشم پر آب است در اينجا
از ميکده چون خام برآيم، که بط مي
از گرمي هنگامه کباب است در اينجا
پيش که برم شکوه اين بخت گرانخواب؟
بيداري دولت همه خواب است در اينجا
در عالم وحدت ز دو رنگي خبري نيست
هر جا که سؤالي است جواب است در اينجا
از روي عرقناک و لب لعل مي آلود
هر سو نگري عالم آب است در اينجا
از دشت علايق به حذر باش که هر خار
سرپنجه شاهين و عقاب است در اينجا
ما از تو به پيغام دروغيم تسلي
اين است خطايي که صواب است در اينجا
مجموعه صوفي بود از غير خدا پاک
خون دو جهان سرخي باب است در اينجا
هر کوه تحمل که دهد عقل سرانجام
چون ريگ روان پا به رکاب است در اينجا
تلخي به لب چون شکر او نپسندم
ورنه سخن تلخ، گلاب است در اينجا
از سيل حوادث مکن انديشه که فردا
آباد بود هر که خراب است در اينجا
تا روز قيامت که سر شکوه گشايم
دست من و دامان نقاب است در اينجا
از صبر، عزيزان چه ثمرها که نچيدند
بي حاصلي ما ز شتاب است در اينجا
از ترک حيا کام گرفتند حريفان
خون در دل صائب ز حجاب است در اينجا