شماره ٧٤٤: مگذار بر زمين دل شبها پياله را

مگذار بر زمين دل شبها پياله را
از باده برگ لاله کن اين داغ لاله را
نتوان ز من گرفت به عمر دراز خضر
کيفيت بلند شراب دو ساله را
ساقي چنان خوش است که گر مي کمي کند
پر مي کند به گردش چشمي پياله را
اشک است غمگسار دل داغديدگان
شبنم کند خنک جگر گرم لاله را
تأثير ناله در دل سنگين فزونترست
در کوه، جلوه هاي دوبالاست ناله را
پروانه نجات بود درد و داغ عشق
شيرازه کن به رشته جان اين رساله را
رويي کز او ستاره من سوخت چون سپند
در خون کشيد مردمک چشم هاله را
نتوان به چشم يار ز شوخي نگاه کرد
وحشت بود ز سايه خود اين غزاله را
رخسار او ز گريه من خط سبز يافت
خون مشک مي شود به جگر برگ لاله را
صائب توان به زور شراب کهن کشيد
از سينه ريشه هاي غم ديرساله را