شماره ٧٢٠: غمگين نيم که خلق شمارند بد مرا

غمگين نيم که خلق شمارند بد مرا
نزديک مي کند به خدا، دست رد مرا
گو ديگري مکن طلب من، که لطف حق
هر روز پنج بار طلب مي کند مرا
کيفيتم چو باده انگور شد زياد
چندان که زد به فرق، حوادث لگد مرا
شد جوش خلق پرده چشم خداشناس
غافل ز بحر کرد هجوم زبد مرا
مي ريخت اشک گرم ز مژگان آفتاب
روزي که بود آينه زير نمد مرا
ترسانده است چشم مرا خار انتقام
بازي نمي دهد گل روي سبد مرا
چون لعل اگر چه در جگر سنگ خاره ام
از نور آفتاب مدد مي رسد مرا
قارون شدم ز داغ، همانا درين بساط
عشق تو يافته است همين معتمد مرا
چندان که پا ز کوي خرابات مي کشم
آب روان حکم قضا مي برد مرا
صائب ميان تازه خيالان اصفهان
بس باشد اين غزل، گل روي سبد مرا