شماره ٧١٦: عارف متابعت نکند قال و قيل را

عارف متابعت نکند قال و قيل را
بانگ درا به کار نيايد دليل را
با دوستان حق چه کند خصم شعله خوي؟
باغ و بهارهاست در آتش خليل را
پاس نفس بدار که آن خوي آتشين
در زير لب گداخت نفس جبرئيل را
چشمي که راه برد به آن لعل آبدار
موج سراب مي شمرد سلسبيل را
از همت بزرگ به دولت توان رسيد
آري به فيل صيد نمايند فيل را
در مرگ، غفلت تو سرايت نمي کند
پرواي سرمه نيست صداي رحيل را
باشد بهشت نقد، شهيدان اگر کنند
گلگونه عذار تو خون سبيل را
آخر سياه بختي مجنون عزيز کرد
بر چهره زنان عرب، خال نيل را
اي آن که شد ترا به نکويي بلند نام
مشمار سهل، نعمت ذکر جميل را
کي نيل چشم زخم شود يوسف مرا؟
مشاطه گر به کار برد رود نيل را
آزاده اي که تلخي احسان کشيده است
صائب به از کريم شمارد بخيل را