شماره ٦٨٦: فصل بهار کرد مصور بهشت را

فصل بهار کرد مصور بهشت را
پر حور ساخت عالم خاکي سرشت را
هر موج سبزه صيقل زنگ کدورت است
از کف درين دو هفته مده طرف کشت را
هر شاخ خشک مي دهد از جوي شير ياد
نقد از شکوفه کرد بهاران بهشت را
شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج
نتوان به گريه شست خط سرنوشت را
از باده مي پرست ندارد نظر به ظرف
صائب چسان ز کعبه شناسد کنشت را؟