شماره ٦٥٢: چو ديگران نه به ظاهر بود عبادت ما

چو ديگران نه به ظاهر بود عبادت ما
حضور قلب نمازست در شريعت ما
ازان ز دامن مقصود کوته افتاده است
که پيش خلق درازست دست حاجت ما
نکرده ايم چو شبنم بساطي از گل پهن
چو غنچه بر سر زانوست خواب راحت ما
چو عنکبوت، مگس را نمي کنيم قديد
هماشکار بود جذبه قناعت ما
نهال خوش ثمر رهگذار طفلانيم
که برگريز بود موسم فراغت ما
اگر در آتش سوزان هزار غوطه خورد
صدا بلند نسازد سپند غيرت ما
تلاش گوشه عزلت ز تنگ خلقي هاست
وگرنه بهر خدا نيست کنج عزلت ما
که سرو قد ترا راه مي تواند زد؟
ز جلوه تو شود نقد اگر قيامت ما
چراغ رهگذريم اوفتاده در ره باد
که تا به سايه دستي کند حمايت ما؟
ازان به دامن صحرا شکسته ايم قدم
که عالمي شود آسوده از ملامت ما
درين حديقه گل، صائب از مروت نيست
که غنچه ماند در جيب، دست رغبت ما