شماره ٥٦٨: گرد اندوه پذيرد ز طرب سينه ما

گرد اندوه پذيرد ز طرب سينه ما
سبزي بخت شود زنگ بر آيينه ما
روز تعطيل به عرفانکده مشرب نيست
صبح شنبه خجل است از شب آدينه ما
همچو خورشيد بود بر همه عالم روشن
که مي کهنه بود همدم ديرينه ما
صرفه از ما نبرد خصم به روبه بازي
ناخن شير دماند ز جگر کينه ما
صائب از فيض هواداري آن زلف سياه
نافه مشک بود خرقه پشمينه ما