شماره ٥٥١: گريه بسيار بود نو به وجود آمده را

گريه بسيار بود نو به وجود آمده را
خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را
نيست چون ماتميان کار به جز گريه و آه
به سراپرده اين چرخ کبود آمده را
حاصلي نيست به جز شستن دست از هستي
خواب، در رهگذر سيل فرود آمده را
چون برآيد ز گريبان سر خجلت فردا
پيش درگاه لئيمان به سجود آمده را؟
ساحلي نيست به جز دامن صحراي عدم
خس و خاشاک به درياي وجود آمده را
نيست جز وحشت ازين عالم پرشور نصيب
جان از غيب به صحراي شهود آمده را
لازم ذات بود سرکشي و مغروري
همچو ابليس ز آتش به وجود آمده را
نيست يک چشم زدن بيش حياتش چو شرر
صائب از پرده برون بهر نمود آمده را