شماره ٤٧٥: محمل شوق کجا، کعبه اميد کجا

محمل شوق کجا، کعبه اميد کجا
شبنم تشنه کجا، چشمه خورشيد کجا
ظرف نظاره خورشيد ندارد شبنم
رتبه حسن کجا، حوصله ديد کجا
دست کوتاه من و گردن او هيهات است
بال خفاش کجا، تارک خورشيد کجا
سايه اي داشت که سرمايه آتش بود
حاصل عمر تهيدست من و بيد کجا
عالمي چشم به راه نگه گرم تواند
به کجا مي روي اي خوني اميد کجا؟
بوريا موج شکر مي زند از شيريني
گل به سامان لب لعل تو خنديد کجا؟
آب پيکان ز دل آمد سوي چشمم صائب
آخر آن چشمه سربسته ترا ديد کجا؟