شماره ٢٨٧: زير شمشير حوادث پاي بر جاييم ما

زير شمشير حوادث پاي بر جاييم ما
رو نمي تابيم از سيلاب، دريابيم ما
پرده غفلت نمي گردد بصيرت را حجاب
گر چه از پوشيده چشمانيم، بيناييم ما
مطلب ما گوهر عبرت به دست آوردن است
گر به ظاهر همچو طفلان در تماشاييم ما
شبنم ما را ز گل آتش بود در زير پا
کز نظربازان آن خورشيد سيماييم ما
وحشت ما کم نگردد ز اجتماع دوستان
چون الف با هر چه پيونديم، تنهاييم ما
نيست خواب غفلت ما را به بيداري اميد
چون ره خوابيده در دامان صحراييم ما
کرده ايم از خودحسابي نقد بر خود حشر را
فارغ از انديشه ديوان فرداييم ما
با رفيقان موافق، بند و زندان گلشن است
هر که شد ديوانه، چون زنجير همپاييم ما
سيل نتواند غبار ما ز کوي يار برد
کز نظربندان آن مژگان گيراييم ما
پيش پا ديدن ز ما صائب نمي آيد چو شمع
بس که محو جلوه آن قد رعناييم ما