شماره ٢٣٢: صاف کن اي سنگدل با دردمندان سينه را

صاف کن اي سنگدل با دردمندان سينه را
مي کند دربسته آهي خانه آيينه را
درد و داغ عشق را در دل نهفتن مشکل است
اين سپند شوخ، مجمر مي کند گنجينه را
عمر باقي مانده را نتوان به غفلت صرف کرد
ساقيا پيش آر آن ته شيشه دوشينه را
زنگ از آيينه تاريک صيقل مي برد
مگذران بي باده روشن شب آدينه را
هيچ سيل خانه پردازي چو گرد کينه نيست
در درون خانه باشد خصم، صاحب کينه را
گل ز شبنم در دل شبها نمي باشد جدا
خودپرستان در بغل گيرند شب آيينه را
از نمد، آيينه صائب در حصار آهن است
صوفيان دانند قدر خرقه پشمينه را