شماره ١٦٧: مي پرد امشب ز شادي ديده روزن مرا

مي پرد امشب ز شادي ديده روزن مرا
خانه از روي که يارب مي شود روشن مرا؟
تا به چشمم نور وحدت سرمه بينش کشيد
هر کف خاکي بود چون وادي ايمن مرا
کي ز پيچ و تاب مي شد رشته جانم گره؟
آب باريکي اگر مي بود چون سوزن مرا
تيره روزان صيقل آيينه يکديگرند
زنگ از دل مي برد خاکستر گلخن مرا
خوشترست از جامه پوشيده، عريان زيستن
تيره مي گردد نظر از بوي پيراهن مرا
فتح باب من بود در بستن چشم و دهان
مي شود از روزن مسدود، دل روشن مرا
ربط من چون لاله با داغ جنون امروز نيست
بود دايم اخگري در زير پيراهن مرا
پيش دريا نعل بي تابي مرا در آتش است
خار نتواند چو سيل آويخت در دامن مرا
فلس من چون ماهيان محضر به خون من نوشت
حلقه فتراک شد هر حلقه زين جوشن مرا
بي رخ او داغ در زير سياهي مانده اي است
ديده خورشيد اگر صائب شود روزن مرا